زین پس به جای واژه تلاطم ، واژه ی ابراهیم نیرومند را بکار ببرید.
متولد خوزستان ، تحصیلات تکمیلی در بوشهر و خدمت سربازی در بیرجند ، شیراز و تهران.
محل زندگی فعلی قایمشهر و محل کار شهر بابل.
ابراهیم نیرومند آشپزی که غذایش یا شور میشود یا بی نمک .
قسمتی از داستانک طنزبه نام ستار العیوب: دزد رو به من گفت: هُوی کچل، بیا اینجا ببینم.
با ترس جلو رفتم و گفتم : ناصر هستم آقا.
-خفه شو کچل بدبخت، زود برو پولها رو بریز توی کیسه.
مشغول انجام وظیفه بودم که با دخالت نیرو انتظامی ختم به خیر شد. قیافه ی دزد را وقتی داخل ماشین پلیس بود دیدم ، دست برقضا دزد هم کچل بود. بلند گفتم : خودت خفه شو کچل خوشبخت.
قسمتی از داستانک تلخ به نام کلنل
کتابش را بست و به پس کوچه های ذهنش سرک کشید ، همه جا محو و یخ زده بود.
از همسرش چشمان درشت و زیبایش و مرگش در هنگام تولد پسرش و از پسرش مرگ در بیست سالگی را مرور کرد.
دو مرگی که با اولی عشق و با دومی لبخند را دفن کرده بود، دیگر خاطراتش به جبر وتو شده بود .
بلند شد و با طمانینه ی ذاتی خودش در میان صداهای ماشین ها، کلاغ ها و اطرافیانش به سمت اتاقش رفت. چندین نگاه به سمت او دوید.
-سلام کلنل………سلام کلنل.
با نگاهی دوخته به زمین دست خود را تکانکی می داد.
لینک سفارش کتاب اسپرسوی زهرماری