ابوالحسن اکبری سکه روانی: نویسنده کتاب “مینی بوس” نشر ملی عطران
ابوالحسن اکبری سکه روانی
شاعر و نویسنده آثار منتشر نموده یک – سلول { مجموعه داستانک های چند خطی } 1394 دو – بدون آفتاب { مجموعه شعرسپید} 1394
گزیده ای از کتاب:
جوهر!
مثل اسبهای سرکش شده بود. زبان آدمی زاد را نمیفهمید! عصبانیت از چشمهایم میریخت. کمی آب نوشیدم و به آرامیگفتم: امروز چه مرگت شده که نافرمانی میکنی! چیزی نگفت! سکوتش بیشتر مرا رنج میداد. از روی صندلی برخاستم و نوازشش کردم شاید رام شود اما بیفایده بود. مادر اخمهایم را که دید، گفت: اول صبح با نسرین دعوایت شده! آهی کشیدم و گفتم: نه! با این لامصب که نم پس نمیدهد! مادرم از جایش بلند شد و گفت: مرد حسابی! بچه شدهای! کسی با خودکار هم دعوا میکند! این بیچاره جوهر ندارد که بنویسد! با لبخند گفتم: شما قبول نمیکنید! مادرم با تعجب پرسید من که میگویم جوهر ندارد! قاهقاه خندیدم و گفتم: پس چرا دیروز قبول نکردی که اینها جوهر ندارند! مادرم نیش خندی زد و گفت: ای کلک! این صحنهها را درست کردی که این را به من بفهمانمی! من همه چیز را میفهمم اما به خاطر خون برادرت چیزی نمیگویم. مادرم به خون برادرت که روی دیوار بود نگاهی کرد و شروع کرد به گریه کردن! نسرین شانههایش را بغل کرد و من از اتاق خارج شدم.
گلولهها!
مثل ملخهای مصری گلولهها به طرفم میآمدند. سرم را میچرخاندم تا گلولهای به سرم نخورد! اوضاع هر دقیقه بدتر میشد. مجبور شدم دراز بکشم! چشمم به شهدایی افتاد که در خونشان غلت میزدند! بعد از سالها که این صحنهها را مرور میکنم غبطهی آنها را میخورم که نیستند تا این روزهای لعنتی را ببیند که چگونه بعضیها ویلاهای چند هزار متری را هدیه میگیرند بدون اینکه…!