باران تویی
«می دونم دلت از من پُره.می دونم چه زجری داری می کشی
می دونم همه زندگیت و به هم ریختم ،تو حق داری از من دلخور باشی
دلم از دل عاشقت دل بُرید،دلت از همین دل بریدن شکست
نمی دونم اصلا چرا بیخودی، من از اون همه عاشقی رد شدم
دیر فهمیدم که دارم بی تو دنیام و از دست میدم
می ترسم که تو هیچ وقت دیگه برنگردی پیشم…»
و اما…
گاهی باید ماند .گاهی نباید به دنبال دورترین ها رفت .ماندن جرأت می خواهد ، ماندن عشق می خواهد.گاهی عشق در همین حوالی است…نزدیکِ نزدیک.
گاهی عشق،می شود زندانت وگاهی پرِپروازت و تو باید انتخاب کنی راه و مقصد را.
این رمان، قصه پرفراز و نشیب عاشقی کردن است .قصه عشق، صبر،فداکاری و دلدادگی
و نه هراحساسی که بنام عشق تلقی می شود.
این داستان را باید خواند و زندگی کرد.
اتفاقات داستان تلفیقی از واقعیت و تخیل نویسنده است و شایان ذکر است که اسامی شهرها،مکانها،دانشگاهها و افراد، مستعار و غیرواقعی است.
فصل اول
آن قدر در آبی دریا غرق شده بودم که زمان و مکان را فراموش کرده بودم. نسیمی که از روی دریا گذشت و دست مهربانش صورتم را نوازش داد، مرا بخود آورد. چقدر در آن حال بودم و نمیدانم ولی هوا رو به تاریکی بود و من باز مثل کسی که در امواج گرفتار شده باشد و راه فرار ندارد، غرق شده بودم.
ناخودآگاه به ساعت مچی ام نگاه کردم. عقربه های آن هفت و بیست دقیقه را نشان می داد. از جایم بلند شدم. شنهای روی شلوار جینم را تکاندم و بسمت مخالف دریا حرکت کردم. در آن هوای سرد کسی نمیتوانست در دریا شنا کند ولی تک و توک کسانی بودند که درحال قدم زدن کنار دریا بودند یا مثل من رو ماسه ها نشسته بودند و محو زیباییها و آرامش دریا شده بودند.
باران تویی
نوبت چاپ: اول
جهت پاسخگویی به سؤالات و تهیه کتاب مربوطه می توانید از طریق گزینه خرید محصول و پل ارتباطی انتشارات عطران اقدام نمایید:
دفتر مرکزی انتشارات عطران: 66191000 -021
شماره تلگرام پشتیبانی (24 ساعته): 09108172896