
خانم راضیه ندیمی انتشارات عطران کتاب ویلا
نام و نام خانوادگی: راضیه ندیمی
محل تولد: لارستان فارس
پیشه: نویسنده و نقاش
زندگی شخصی: از کودکی به هنر نقاشی و نوشتن، علاقمند بود. در چهارده سالگی نمایشنامه ای به عنوان «مادر» با بازیگری دانش آموزان مدرسه، و به کارگردانی استاد «فضل اله جمالی» به روی صحنه رفت. پس از آن دو نمایشنامه را تحریر کرد، و به کارگردانی استاد «ناظم عسکریزاده» در سالن «صحبت لاری» به نمایش گذاشته شد. ندیمی، اولین داستان کوتاه خود را در پانزده سالگی به نام «درخت بادام» نوشت و به مدیر دبیرستان تقدیم کرد. و لوح تقدیری از انجمن ادبیات و کانون پرورش فکری دریافت نمود.
حرفه: بعد از ازدواج در حرفه آرایشگری مشغول به کار شد. پس از چند سال، این حرفه را کنار گذاشت. ندیمی چند سالی در شب شعر، عضو انجمن«فرهنگ سرای مرتضوی لارستان» کنار استادان شعر و ادب، «منصور پدرام» «خلیل روئینا» «عبدالرضا مفتوحی» «خانم ناظره بیغرض»و… فعالیت داشت. نقاشی را نزد استاد«میلاد پریدار» و خانم«سعیده معتقدحقیقی» با مداد، مداد رنگ، وطراحی پرتره، قلم مو، و سیاه قلم آموخت و مشغول به کار شد. پس از سالها به رشته مورد علاقه اش برگشت، و در دفتر «فردای دیگر»، به مدیریت جناب آقای «عبدالعلی حدادیان»، نوشتن را آغاز کرد. نقاشی و طراحی بخش مهمی از زندگی اوست و مهتر از آن نوشتن داستان کوتاه. و قطعه ادبی ست…
در قسمتی از کتاب می خوانیم:
یک روز که با صبا مشغول کارهای خانه بودیم، گفتم صبا! وقتی من هم سن تو بودم، محمد دو سالش بود، شیرین زبان بود و دور و برم میچرخید و من از کاراش لذت میبردم. می خوام پسر خوب و تحصیل کرده رو ببینی، و نظرت رو بهم بگی.
بدونِ هیچ وقفه ای پرسید: چشماش روشنه؟ گفتم: نه روشن نیست اما مطمئنم همدیگه رو ببینید از هم خوشتون میاد. گفت: فقط چشم تیله ای میخوام.
عکس مهران را از گوشیش زوم کرد، به من نشان داد. گفت: گاهی توی پی وی به هم پیام میدیم.
گفتم: عاشق رنگ چشماش شدی؟
گفت: میگم گاهی با هم صحبت میکنیم. صبا لینک گروه را برام ارسال کرد و مرا به عنوان نقاش و طراح به گروه هنرمندان معرفی کرد. همان لحظه چند پیام خوش آمد دریافت کردم.
وقتی وارد گروه شدم. اعضا برای رونمایی کتاب مهدی مشهد رفته بودند. عکسهایی از مهدی و کتابش برای دوستان تلگرام میفرستادند.
برای اینکه خودی نشان دهم عکس مهدی در حال جشن امضای کتاب طراحی کردم.
و زیر عکس آرزوی تبریک و موفقیت و به امید اینکه بزودی کتاب مهدی به تیراژ چاپ بیشتری برسد تایپ کردم. مهدی را منشن و ارسال کردم.
اعضا از طراحی من خوششان آمد. بعضی از بچه ها خواهش می کردند که چهره هایشان را بکشم.
لینک سفارش کتاب ویلا