بادبور
خاموش چون دیوار؛ دیواری کهن و سالخورد که باد و باران فرسوده اش ساخته، صورت اندوده و تمیزش را تراشیده و خراشیده ، منتظر تلنگریست تا فرو ریزد و هر ذره اش گردی شود به زیر پای رهگذری…
چین و چروک های درهم و برهم چهره اش با تک و توک موهایی که در شیارهای چانه روییده بود، کهن تصویری از کهولت بود که ضرب شست روزگار را مویه می کرد. چند لاخی موی سپید پریشان از زیر چارقد و دستمال سر یزدی اش بیرون زده بود. ابروهایی نسبتا پرپشت، گونه هایی برجسته و چشمانی گود افتاده. چادری چرک مُرد وکوتاه و یک جلیقه کهنه که سال ها روی پیراهن گلدار اما کثیفش را پوشانده بود …
توت کهن سالی با شاخ وبرگ های انبوه پناه دوسه دختر بچه بود که بیشتر وقت ها زیر سایه اش به بازی مشغول می شدند: یک قُل دوقُل ، قایم پیدا، گُرگُم به هوا…. نگاهش را که دنبال می کردی به دست وبال همین بچه ها می رسید …
تابستان بود و تموز . مردم کشاورز و باغدار روستا صبح زود از خانه بیرون می آمدند و به همراه زن وبچّه ها سوار بر
چارواهایشان به سوی کار ومزرعه می شتافتند یکی پس از دیگری و او مثل همیشه نشسته و به آن پشتیبان میرزا یوسف ، دیوار کهنه ی گِلیِ کنار کوچه، تکیه داده و غرق در نگاه …پلک های خسته و خمارآلود گویی به خود اجازه نمی دادند نگاه خیره این زال را در هم بشکنند . چشمها برکه هایی طوفانی بود.
نوبت چاپ: اول
جهت پاسخگویی به سؤالات و تهیه کتاب مربوطه می توانید از طریق گزینه خرید محصول و پل ارتباطی انتشارات عطران اقدام نمایید:
دفتر مرکزی انتشارات عطران: 66191000 -021
شماره تلگرام پشتیبانی (24 ساعته): 09108172896