انتشارات ملی عطران: کتاب “دست ویرانگر” به قلم “طهورا احدی”
هر روز و همه ی عمر باید رفتار هایی را انجام دهیم که دیگران از ما انتظار دارند و آن ها درستی آن را تعیین می کنند.هرگز از خودمان نمی پرسیم که دقیقاً چه می خواهیم، همیشه از دیگران می پرسیم که از ما چه می خواهند. این یک ضعف بزرگ است در حالی که اکثر آدم ها به خاطر منطبق بودن اعمالشان با آن چه دیگران از آن ها انتظار دارند، به خودشان افتخار می کنند. گاهی وقت ها فکر میکنم که انسان چقدر عجیب است! ضعیف ترین موجود ممکن، که نه دندانهایی مناسب شکار دارد، نه زور بازوی مورچه را دارد، نه مانند ببر می تواند با حیوانات دیگر بجنگد، نه مانند پرنده پر پرواز دارد، و نه هرگز می تواند مانند نهنگ در اعماق آب ها شنا کند! و خیلی قابلیت های دیگر که نشان می دهد انسان از ضعیف ترین موجود غیر از خودش هم ضعیف تر و محدود تراست.
اما با این وجود حیوانات در حال انقراض اند و دنیا از انسان خالی نمی شود! با وجود این همه نقص و ضعف جهان را اداره میکند و این موضوع فقط بر یک چیز دلالت دارد؛مغز! شاهکار آفرینش، وسیله ای که هم خلق می کند ، هم تمام محدودیت های انسان را از بین می برد. اما همین شاهکار بی نظیر که بر همه چیز احاطه دارد هرگز از پس قلب انسان بر نمی آید. بزرگترین بیماری قلب که هرگز درمان نمی شود، عشق است!عشق علت پیری و فنای آدمی زاد است. وقتی قلب دچار این بیماری می شود، مغز از او فرمان می گیرد و تسلیم آن میشود و همه ی عظمت و حرمت انسان را زیر سوال می برد. عشق بوجود می آید، انسان را در بر می گیرد و غرقش میکند، مانند برگ درختانی که از عشق سرما، زندگی خود را فراموش می کنند؛ خود را از درخت جدا می کنند و وقتی روی زمین می افتند و خرد می شوند تازه می فهمند که چه فریبی خورده اند!
من مدت ها نفهمیدم که فریب خورده ام، مدت ها عاشق چیزی بودم که لیاقت عشق آدمی را نداشت! ماجرایش مربوط به سال ها پیش است؛ روزی که از شدت افسردگی خودم را گم کردم. من آن روز از سالن تئاتر تا خانه پیاده رفتم تا کمی به او فکر کنم و التهاب قلبم آرام بگیرد!همه ی قلبم از او پر شده بود و همه ی معنای زندگی ام در او خلاصه شده بود؛ مدت زیادی به او فکر می کردم، به چشم های کمیاب سبز رنگش. خستگی از سر و صورتم می بارید اما باید به قولم عمل می کردم، به آشپزخانه رفتم و آن داروی سیاه را که همان روز به من داده بود، تا قطره ی آخر سر کشیدم. گفته بود این دارو مانند یک تولد است، مرا زنده می کند! و این افسردگی پایان ناپذیر و طاقت فرسا را مداوا می کند، گفت دیگ سراغ خودکشی نمی روم، از خرد کردن شکستنی ها هنگام عصبانیت دست می کشم و دیگرهرگز از شدت غلظت دود سیگار درون ریه هایم به سرفه کردن نخواهم افتاد!هنوز هم دلم می خواست با یک نفر حرف بزنم، از گذشته ام، از همه ی آن روز هایی که بدون او عمرم را تباه کردم. قبل از او یک بی خاصیت بدرد نخور بودم که همه ی روز های عمرش را پای خواندن نمایشنامه های مسخره یا نوشتن مقاله های مختلف فلسفی سپری کرده بود.
نوبت چاپ: اول
جهت پاسخگویی به سؤالات و تهیه کتاب مربوطه می توانید از طریق گزینه خرید محصول و پل ارتباطی انتشارات عطران اقدام نمایید:
دفتر مرکزی انتشارات عطران: 66191000 -021
شماره تلگرام پشتیبانی (24 ساعته): 09108172896