تارا تفرشی: نویسنده کتاب “کوچ مهتاب بر شاخه رهایی” انتشارات عطران
خداوند از رود عشق در سرزمین آفتاب ، جانی تازه بخشید به پرندگان تا که سر دهند نغمه ی پرواز را…
خواب غروب
دمیده شد روح ادراک پاییز در تار و پود انگشتانم
نهان است آفریدگارش
آن باران آرمیده در آسمان لبانش
خش خش برگ نگاهش، خفته در رسیدگی تب مهتاب
زان پس در کمین خواب غروب، ز شاخه ی رویاهایم برچید میوه ی قرار
می ماند رخش به تنیدگی تابش ماه و متانت چشمان آهویی
که در پس جنگل بهت شب
به دامان کلبه ی نگاهم می آورد پناه
و سطر اول نفس های ش ، واپسین سروده ی گرما
که طنین افکند آوای سر
خیال را در گوش هیاهوی این کلبه ی آرام
خیا ل ماه شدن
برکندی ز هوای نفس، خیال ماه شدن
خیال همسو شدن با سرمای جان و تن
سودای خفتنی ابدی در بطن حفره های سرد و سنگ ی
رویای بوسه ی بدرقه بر لمس آخرین حس لطیف
و تمنای سرودن بدرود بر ریزش آخرین اشک ز تلخی شیرین
برکندی به یک باره، خیال ماه شدن ز جان گیتی
منقش کردی جان و روحم ز جنس آفتاب و ز پروازی
بر فراز هستی جانم و به پهنای ب ی کران رهایی
ای جانان آرام دل، سهمت ز پرتو بوم این رهایی
در گرو رقص آخرین جرعه ی آبی ز قلم سبک پرت
در آسمان عشقی ز جنس خاک و بر بوم جان یار بی تاب ست
لینک خرید کتاب “کوچ مهتاب بر شاخه رهایی” به قلم “تارا تفرشی”