زهرا هوائی: نویسنده کتاب “بادغول” انتشارات ملی عطران
زهرا هوائی ، کارشناس ارشد مشاوره در مامایی و اهل خطه ی جنوب در یکی از شهرستان های استان بوشهر می باشد . وی به دلیل ارتباطی زنده و پویا که در صحنه ی نمایش با مخاطب برقرار می گردد در اولین تجربه ی خود اقدام به گردآوری مجموعه ی نمایش نامه ای با عنوان (( بادغول )) نموده است . این مجموعه شامل تعدادی نمایش نامه با موضوعات اجتماعی است .
بادغول
دختر: آره عین عبدالله که از ترس بی آبرویی گفت باد غول به تنش چسبیده… هی جیغ می کشید و دیونه بازی در میاورد تا زار از بدنش بیرون کنین… تو می دونستی زار نگرفتشه… اما معجونش رو درست بهش ندادی… او هم دستاش ناتوان بود و پاهاش در اختیارش نبود.
زن زانو می زند. وحشت کرده، سایه ها اطرافش را می گیرند و دختر از روی ویلچر بلند می شود و پارچه قرمز را روی سرش میاندازد. دختر بر می گردد و ویلچر را حرکت می دهد و به دور خویش می چرخد و شعرهایی نامفهوم را زمزمه می کند.
مامازار: (وارد میشود) (با عجله موی حیوانی را آتش می زند). خون که خوردی هی حلالت… نون که دادیم هی حلالت… دور شو دور شو ای باد سرخ، ای باد زار، ای باد نوبان… دور شو به اسم مارد جنی. به اسم عیثان جنی… دور شو ای باد زار… دور شو ای باد سرخ…
مادر: (از زیر چادر بیرون می آید) گفتمت این بادها نیست… بادغول که به شکمم لگد می زنه… مثل مادرم که من به شکمش لگد زدم تا زمین گیر شد… مثل پدرم که هی مودندو می زد تا زیرش کنه اما نشد… پدرم فلج شد و مادرم یه تکه چوب خشک… باد جن… باد پری… باد غول… دور شو…
مامازار: آروم باش… تا زیرش کنم زن… هنوز مراسم مودندو رو شروع نکردم که هزار اجنه از ترسش هفت خوونه اون ورتر میرن…