علیرضا رشنو: نویسنده کتاب “عصبانی عمو” نشر ملی عطران
آبان زاده شدم، ماهی سرد در شهری با مردمانی خون گرم، جنوب، دزفول، شهری که از سپیده دم تاریخ از اولین دانشگاه جهان-جندی شاپور تا هشت سال دفاع و پایتخت مقاومت، مردمش تاریخ سازند.
هنوز کودک بودم که دریافتم شعر را بسیار دوست دارم و به سویش رفتم یا او به سویم آمد، هنوز کودک بودم که دریافتم از قیل و قال کودکانه، تنهایی، خیال و پرواز رویا را دوست تر دارم.
شاید دیر آغاز کردم، اما نوجوان بودم که به داستان نویسی روی آوردم.
سالها نوشتم و سرودم، از آنچه رویایم بود، از آنچه دوست تر می داشتم، از آنچه زیبا می انگاشتم.
قصه هایی را که شب های کودکی از زبان پدر شنیده بودم، چراغ راهی بود برای سفر به سوی قلم، برای سفر همراه با قلم. تنهایی هایم را با نوشتن پر کردم و رویاهایم را با نوشتن ساختم.
بالیدم و بزرگ شدم. در این همه بلوا، در این همه آشوب. زندگی خودم، شغل خودم و خانواده ی خودم را آفریدم و فرزندانم را در آغوش کشیدم. فرزندانی که برای زندگی چراغ راه می خواستند و بیرون، بیرون از امنِ خانه، کورسوهای فرنگ بود، که راه نبود و چاه بود و من در برابر خانواده ام مسئول بودم، پس قلم را برداشتم و رویاهایم را در زبانی کودکانه به فرزندانم ارمغان دادم تا میوه های جانم از آیین و سنتِ دیارشان، چراغ راهی برگیرند و شب را فانوس زارِ آینده ای روشن گردانند. خداوندا یاری ام کن تا قصه هایم را به گوش فرزندانِ عزیزِ میهنم برسانم!