فریدون صمدی: نویسنده کتاب “نوازش پروانه های ساکت” انتشارات عطران
بيوگرافی :
نام و نام خانوادگی : فريدون صمدی
متولد : خرداد 1345 ( خراسان – بيرجند )
تحصيلات: ليسانس
رشته تحصيلی : مهندسی الکترونيک
ساکن : تهران – سعادت آباد
هنگامی که نواخترها ، در اوج نااميدی ، تپش آغاز ميکنند ، در لبه ی افق رويداد سياهی ميتوان پرتو هايی از جنس نياز به ماندگاری را حس کرد …
شايد در بُعدی ديگر ، “همزادی” ، ناشناسِ آشنا ! سوار بر امواج احساس … در جايی نزديکتر از آنچه پندار می پندارد ، به جويباری از واژگان سروده وار ، مي افشاند …
و آن ميشود که بزرگی ، هفت قرن پيش برای هفتاد قرن بعدش افشاند :
آنان که محیطِ فضل و آداب شدند در جمعِ کمال شمعِ اَصحاب شدند
رَه زین شبِ تاریک نبردند به روز گفتند فسانهای و در خواب شدند !
(خيام – هفت قرن پيش)
و من ، شايد لازم بود که به پاس اين نصيحت استاد ، اين فرصت را بيابم که سخنش را تکرار نمايم :
مثِ یه ثانیه بودم ، تو عبور کوچیک ، اما توخودم ، بی انتها !
خاطراتِ لحظه ی ورودِ من ، مثلِ باد … پَر زد ، تو آغوشِ هوا !
تکه ای از يه ستاره م ، که شبی ، از اُفُقهایِ ورایِ قصه ها …
خواهشِ “زمینی بودنش” گرفت مثلِ برق … رد شد ، ميونِ ديده ها !
فرصتی نبود برای قلبِ من ، تا بفهمه : فرقِ بین من و ما ،
تو هوایِ واقعیت ، گم شدم ! گنگ و سرگردون … تو کوچه ی دعا !
بعد از اون ، تو سرپناهِ حافظه ، پشتِ این پنجره ی فاصله ها …
دلمُ دادم … به آوازِ نَفَس ! دل خوشم ، به چند تا عکسِ بی صدا … !
نفسام ! آروم تر از ، خودِ مَنَن ، خوابمُ … خواب ميبينم ، تو این شبا ،
نه صدایی در میاد ، از بودنم … نه یه : ” افسونِ سرابی” … به خطا !
تو سکوتم ، غرقم و چشام ولی … زُل زدن ، به انتهایِ لحظه ها …
میبينم : فقط یه اِسمَم ! که چکيد … رو ترانه ای … گذاشت رَدی به جا !
(فريدون صمدی – 7 خرداد 1398)