پنجره
اگر این پنجره همراهم بود
مرغ دل، حسرت پرواز نداشت
کوچه باران زده عاشق شده بود
صد هزار خاطره از رفتن داشت
باز برشیشه ی تن، لحظه ای
لمس حقیقت زده بود
باد هم خیسی اندوه مرا باور داشت
اگر این پنجره مات نبود، لااقل آیینه داشت!
گرمی بودن من، کم از آفتاب نداشت
خواستم باز کنم پنجره را
راستی …؟
چقدر این پنجره امنیت داشت؟
راستی …؟
چقدر این پنجره امنیت داشت؟
پرچم
مرا بردار و راهی شو
از این آویز تنهایی
منم، پیراهن خونین به عطر سرخ آزادی
زمستان می رسد، گاهی
مرا بربند و راهی شو
سلاح بوسه را بردار و شلاق هم آغوشی
چنین راهی شدن باید
در این بیداد خاموشی
مرا از رد پای کوچه دریاب که این رفتن سرآغازی ندارد
که من موج می شوم در باد
و هم غرق می شوم در آب
نگو این قافله،
پرچم ندارد…
پرواز 752
شب سوخت به آتش
همه جا سوخته، شب بود
شمع را درد خرابات و غم خانه ی من بود
من مانده ام در دشت جان
پروایم از پرواز توست
پروانه شد آغاز تو بر شمع بی پایان من…
نوبت چاپ: اول
جهت پاسخگویی به سؤالات و تهیه کتاب مربوطه می توانید از طریق گزینه خرید محصول و پل ارتباطی انتشارات عطران اقدام نمایید:
دفتر مرکزی انتشارات عطران: 66191000 -021
شماره تلگرام پشتیبانی (24 ساعته): 09108172896