لانه های تبرکی
آخرین برگ مچاله شده دستمال کاغذی را که از روی سنگ فرش پیاده رو پارک جمع کردم کمرم خم شده بود و به زور راست می شد. چند روزی بود که محوطه پارک پر شده بود از دستمال کاغذی های مچاله شده، هر چند این روزها پارک خلوت شده بود برای همین این حجم دستمال کاغذی ها برایم شده بود یک علامت سوال بزرگ ؟؟ انگار از آسمان دستمال مچاله شده می بارید. جالبتر اینجا بود که این حجم دستمال کاغذی ها زمانی وارد پارک می شد که همه مردم پای هیات امام حسین بودند. زمانی که حتی یک عابر پیاده هم از پارک عبور نمی کرد.
هر چه بیشتر فکر می کردم کمتر به نتیجه می رسیدم. یکهو ذهنم متوجه حسینیه بغلی پارک شد همان جایی که هر شب مراسم بود. با خودم گفتم نکند شبها بعد از مراسم دستمال کاغذی ها را در پارک رها می کنند. ولی نه مگر می شود کسانی که خود مبادی آدابند دست به همچین کار وحشتناکی بزنند سرم میان دستانم پنهان شد و در حالی که سرم را به چپ و راست می چرخاندم با خودم گفتم نه نه این فکر از ریشه اشتباه است.
روی نیمکت بتونی کنار شمشاد ها، نیم خیز لم داده ام تا اندکی خستگی در کنم و طبق قرار این چند روزه به جمع آوری بقیه دستمال های مچاله شده بپردازم نگاهم از میان شاخ و برگ های بید مجنونی که تنه اش پشت نیمکت است عبور می کند تا برسد به آسمان. ناگهان انگار سفیدی ناموزونی میان شاخ و برگ ها توجهم را جلب می کند. خوب که دقت می کنم نه فقط آن بید مجنون بلکه تمام درختان تنومند پارک اسیر دستمال های مچاله شده شده اند.
حالا علامت سوال هایم چند برابر شده بود ؟؟ این همه دستمال ؟؟ باید راز دستمال ها را کشف می کردم با هر جان کندنی بود خودم را به بالای یکی دو تا از درخت ها رساندم عجیب بود دستمال ها به طرز ماهرانه ای کنار هم قرار گرفته بودند شبیه لانه هایی که به جای چوب و برگ با دستمال درست شده بودند. وضعیت بقیه درخت ها هم به همین منوال بود. حتی در چند لانه هم تخم یا جوجه پرندگان به چشم می خورد.
نوبت چاپ: اول
جهت پاسخگویی به سؤالات و تهیه کتاب مربوطه می توانید از طریق گزینه خرید محصول و پل ارتباطی انتشارات عطران اقدام نمایید:
دفتر مرکزی انتشارات عطران: 66191000 -021
شماره تلگرام پشتیبانی (24 ساعته): 09108172896