نشر ملی عطران: کتاب “نکند عاشق شده ام” به قلم “محمد رضا پستک”
هرچه به درخت بید نزدیک تر می شوم، تپش قلبم بیشتر می شود، باد به جان شاخه های درخت افتاده است و برگ های بید را یکی یکی میکند و با خود می برد، مراقب دستهگل هستم، می ترسم بهم بریزد، کنار درخت که می رسم، دنبالش نمی گردم، می دانم که منتظرم است، منتظر نازکشی یا بقول خودش منت کشی، اما چرا این جا؟ زیر درخت بید؟
معمولاً خانمها وقتی دلشان می شکند و از شوهرشان قهر می کنند، می روند خانه پدرشان، خانه برادرشان، می روند و منتظر می نشینند تا مردشان بیآید سراغش و نازش را بکشد، دلشان را نرم کند تا با منت و غرور له شده شان برگردند سرخانه و زندگی شان، اما میترای من اهل این کارا نیست، یعنی بلد نیست، همیشه موقع قهر و دلخوری توی خانه بست می نشیند و هیچ جا نمی رود، خیلی وقت ها هم خودش پا پیش گذاشته و مجبور می شود قهرش را بشکند، بخاطر بچه ها، بخاطر من، برای زندگی مان، اما حالا پناه آورده به این درخت بید، بعدِ این همه سال، تک و تنها. بعدِ این همه سال. میترای من که اهل این کارها نبود.
باید از دلش در بیآورم، نمی گذارم تنها بماند، هر روز بهش سر می زنم، بین راه حرف هایی را توی ذهنم ردیف می کنم تا ثابت کنم که همیشه همراه و همدلش بودم، اما کنارش که می رسم ذهنم یاری نمی کند، با دیدن قیافه معصومش همه چیز از یادم می رود، زل می زنم به چشم های درشت و سیاهش، به موهای بلوند و صافش که از زیر روسری بیرون زده است، به چین های نازکی که به تازگی زیر پلک های خسته اش افتاده است، سعی میکنم نازش را بکشم، بلد نیستم، کسی یادم نداده است، میترا هم قهرکردن بلد نیست، آن هم قهر به این طولانی؟ لعنت به من، خوب می دانم که چه کرده ام.
قدم هایم روی برگ های نارنجی بید خش خش می کند، نمی دانم که می شنود، یا خودش را به نشنیدن می زند، دو زانو کنارش می نشینم و دسته گل را به طرفش می گیرم:
«بفرمایین میترا خانم، اینم یه دسته گل دیگه برای دسته گل عزیزم.»
نوبت چاپ: اول
جهت پاسخگویی به سؤالات و تهیه کتاب مربوطه می توانید از طریق گزینه خرید محصول و پل ارتباطی انتشارات عطران اقدام نمایید:
دفتر مرکزی انتشارات عطران: 66191000 -021
شماره تلگرام پشتیبانی (24 ساعته): 09108172896