گزیده ای از کتاب آسیمه دهر به قلم حسین یارمرادی
آسیمه دهر داستان مردمانی است که دایره وار در زندگی می چرخند تا خط را پیدا کنند.
فصل بهار شده بود و همه ی اهالی روستای چمن، کار سم پاشی و وجین زمین ها را انجام می دادند و به نوبت آبیاری می کردند. چاه های آب منطقه و زمین های کشاورزی متعلق به عباس خان بود. ساعت، کمی از چهار صبح گذشته بود.
ابراهیم منتظر بود آب به جوی اصلی بیاید تا زمین را آبیاری کند که صدایی از دور شنید. متوجه شد علی پناه آبیاری را تمام کرده و الانِ که آب به زمین او برسد.
ابراهیم به محض شنیدن صدای آب کرت ها را به سرعت باز کرد تا آب به کل زمین بیاید.
علی پناه که کارش تمام شده بود داشت به سمت آبادی می رفت. کلاه حصیری سرش گذاشته بود، قوز کرده و پایش را موقع راه رفتن ناجور به زمین می کشید. ابراهیم داد زد: «هووو علی پناه… یه دقیقه بیا».
مادر جاسم خواب دیده بود که هنوز شوهر نکرده، بچه زاییده و اینقدر خندیده بود که از شدت خنده، دندان هایش افتاده بودند؛
خوابش را که به یاد آورد، داد بلندی سر تازه عروس و دامادها زد: «بسه دیگه… کم بخندین… دندان هاتان می افته»
بعد حرف های نشمین دعانویس در سرش می پیچید که گفته بود: «افتادن دندان توی خواب نشانه ی مرگه… مرگ نزدیکان…
هر دندان، یک نفر» دلشوره اش بیشتر شد. طاقت نیاورد و تعبیر نشمین دعانویس را به بچه ها گفت.
به محض اینکه حرفش تمام شد، هرکسی از زور خنده شکمش را گرفت و به گوشه ای خزید.
به هرحال اسباب لودگی های شبانه ی بچه ها را جور کرده بود.
نوبت چاپ: اول
جهت پاسخگویی به سؤالات و تهیه کتاب مربوطه می توانید از طریق گزینه خرید محصول و پل ارتباطی انتشارات عطران اقدام نمایید:
دفتر مرکزی انتشارات عطران: 66191000 -021
شماره تلگرام پشتیبانی (24 ساعته): 09108172896