نشر ملی عطران: کتاب “افسانه زنان جنگجو” به قلم “فراس رمضانی”
هلیاس چوب جادوییاش را بالای سر رکسانیا در جهات مختلف پیچوتاب داد تا اینکه او راکمی بالاتر از زمین به روی هوا معلق کرد، سپس بهراحتی رکسانیا را به درون کلبهاش کشاند.
رکسانیا هنگامی که از خواب شیرینش بیدار شد، خود را دست و پا بسته شده به تخت خوابی زواردررفته دید، درون کلبهای چوبی که بوی نم از گوشه و کنارش به مشام میرسید و تقریباً تاریک که فقط پرتوهای نازک نور خورشید بود که بهزحمت از میان درز الوارها عبور میکرد و بر روی صورتش میتابید. رکسانیا که هنوز احساس گیجی میکرد، سرش را بهزحمت به سمت چپش چرخاند و آن پیرزن بدجنس با موهای نیمه سفید و لاغراندام را دید که در کنارش خوابیده بود. با زانوی خودش به پهلوی هلیاس زد و او را بیدار کرد و بعد با عصبانیت رو به او گفت: «هی عوضی… چرا من رو اسیر کردی؟ اصلاً تو کی هستی و از جون من چی میخوای؟»
هلیاس با خواب آلودگی خمیازهای کشید و گفت: «چه خبرته دختر؟ آروم باش عزیزم!» رکسانیا دندان قروچه ای کرد و لبهایش را به هم فشرد، چهرهاش در هم رفت و گفت: منو اینجا اسیر کردی و بعد چرتو پرت میگی؟
بلندشو دستهای منو بازکن عفریته، من باید هلیاس را پیدا کنم…
ناگهان هلیاس خودش را زد به نفهمی و درحالیکه پوست چروکیده بدنش بدجوری به چشم میزد، بلند شد چمباتمه نشست روی تخت، ابروهایش درهم رفت و با صدایی نازک و نحیف گفت: «تو چی گفتی؟! هلیاس؟ تو با اون چی کار داری؟»
رکسانیا با ناراحتی گفت: «یه نفر به من گفته بود که می تونم از اون کمک بگیرم!»
هلیاس با چشمانی کنجکاو از رکسانیا پرسید: «کمک؟ تو از اون چه کمکی می خوای؟» رکسانیا اعصابش به هم ریخت و سعی کرد دست و پایش را از بند در آورد، اما بیفایده بود، سپس رو به هلیاس گفت: «برای تو چه فرقی می کنه؟ نکنه…نکنه تو همون پیرزن، هلیاس هستی؟ بگو ببینم؟!» هلیاس دوباره به آرامی تکرار کرد: «برای چی به دنبال هلیاس هستی…؟» در این لحظه هلیاس وارد مرحله دوم از نقشه شومش شد…
نوبت چاپ: اول
قیمت روی جلد: 650000 ریال (ارسال پستی رایگان)
جهت پاسخگویی به سؤالات و تهیه کتاب مربوطه می توانید از طریق گزینه خرید محصول و پل ارتباطی انتشارات عطران اقدام نمایید:
دفتر مرکزی انتشارات عطران: 66191000 -021
شماره تلگرام پشتیبانی (24 ساعته): 09108172896

انتشارات عطران
021-66191000
WWW.ATRANBOOK.IR