بیوگرافی آقای محمدرضا اعزازیمتولد مرداد ماه سال 79 و دانشجو حقوق قضایی است. در این کتاب سه داستان کوتاه و دو نمایشنامک انتظار شما را میکشد.در این مجموعه داستان ابتدا به موضوعات اجتماعی امر... ادامه متن
سارا حسینی متولد بهمن ماه سال ۱۳۷۱ در شهر مشهد است. او فرزند چهارم از یک خانواده هفت نفره است. او از دوران تحصیلات متوسطه شروع به نوشتن و مطالعات ادبی و هنری نمود. ایشان که از نسل اوليه وبلا... ادامه متن
خلاصه ی داستان پیرزنی بنام خانم زهره توکلی به همراه پسرش به بانک می روند. پیرزن قصد دارد یک حساب مشترک با پسرش باز کند تا بعد از مرگش پسرش بتواند پول را برداشت کند و هزینه های کفن و دفن و مر... ادامه متن
محبت سن محبت باغی سان اولدوزلارن ایی سان یوخدو بیرینه گومان قلبیم دایاغی سان **** گلدین منیم رویاما سئوگی وردون دنیاما سن قارانلق گئجه ده ایشیق سالدون هریانا **** دنیا سئوگی سیز اولماز سنن ا... ادامه متن
مسکـوت تریـن فریـاد اگر می شد دست برد بر صحفه ی تاریخ زمان شکسته تر می شد؟! اگر ثانیه ها کندتر بروند آتش دامن دقیقه ها نخواهد گرفت؟! اگر نوشتن درد، درد نداشت غم انگیزترین سمفونی دنیا مرگ بو... ادامه متن
فاطمه سعید: نویسنده کتاب “دختری که خانه اش روی ابر بود” انتشارات عطران فاطمه سعید: متولد کرمان. از سه سالگی قصه گویی را شروع کردم و اولین مجموعه داستانم را در پایهٔ سوم دبستان نو... ادامه متن
انتشارات عطران: کتاب چشمان خاکستری به قلم نسترن لیاقتمند بخشی از کتاب چشمان خاکستریزن با شوق به جوانه های کوچک مویی که پوستش را به سبزی مایل کرده بودند، نگریست. برای اطمینان از واقعی بودنشان... ادامه متن
در بخشی از کتاب شاخه خیال این گونه می خوانیم: فقط یک بار خوابش را دیدم. چند ماه پس از مرگش. مرگ در خانه به سراغش آمد. صبح سحری از خواب بیدار نشد. در میان آشوب و بلوای اطرافیان ژاکت خاکستری ت... ادامه متن
برایم از عشق بگو، تقدیم به خدا با عشق، تقدیم به پدرم مسعود و مادرم فرزانه عشق های بی نظیر زندگیم، تقدیم به یگانه مهربانی و خوبی زندگیم دکتر زهرا عابدی که کلامش عشق و همراهیست، تقدیم به خواهر... ادامه متن
در بخشی از کتاب “مردی ازجنس باران” این چنین میخوانیم: مادر چند بار صورتم را بوسید. سپس به داخل کمد هلم داد و وادارم کرد در گوشۀ خالی آن بنشینم. ملحفه ای رویم کشید و چند تکه لباس... ادامه متن
با اجازه بزرگترا: بله این جمله به منظور شروع زندگی مشترک من با جواد بود. نه سالم بود که حدان پدرمو می گم بدون هیچ فکری منو به نامزدی پسری از ده بالا درآورد. ده ما هیچ گیاه تنه داری نداشت، تم... ادامه متن